داستانی از لطف خدا به بنده

در روايت دارد كه در زمان حضرت داوود نبى (عليه السلام) جوانى به ايشان سخت ارادتمند و علاقه شديد داشت، هر روز متصل خدمت داوود مى رسيد كه زبور مى خواند.
اين جوان چنان مبهوت مى گرديد كه عقب هيچ كارى نمى رفت. خلاصه يك روز ملك الموت به ديدن داوود آمد، در ضمن ملاقات داوود، نظر تندى هم به جوان كرد.
داوود (عليه السلام) پرسيد: مثل اينكه نظر خاصى به رفيق ما كردى؟
گفت: بله هفته ديگر چنين روزى وعده من و اين جوان است داوود (عليه السلام) پرسيد: حتمى است؟


امیر دل داوود ,السلام ,عليه ,عليه السلام ,السلام پرسيد ,داوود عليه ,عليه السلام پرسيد منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

شبِ مهتابی???? سرگرمی و دانلود آهنگ دانلود فایل های کمیاب پورتال و سایت تفریحی خبری ایرانیان lope راهنما سئو سایت کمپانی